از ویژگیهاى مهم زندگى انسانهاى برجسته، علم و دانش آنان است که بسان نورى درخشان جداکننده حق از باطل است و سرچشمه جوشان این نعمت الهى علمى است که از خداوند متعال، معلم اول، آموخته و مى آموزند..
زندگانى ام البنین همواره با بصیرت و نور دانش همراه بوده است و این ویژگى والا در جاى جاى کتب تاریخى ذکر شده است و ما را با عظمت این بانوى عالمه و فاضله آشنا مى سازد.
علاقه ام البنین به اهل بیت(ع) و بصیرت دینى او به امامت به قدرى بود که در باره او مى نویسند
براى عظمت و معرفت و بصیرت ام البنین کافى است که او هر گاه بر امیرالمؤمنین وارد مى شد و حسنین مریض بودند با ملاطفت و مهربانى با آنها صحبت مى کرد و از صمیم قلب با آنها برخورد مى کرد چونان مادرى مهربان و دلسوز.
او همسرش را تنها همسر نمى دانست که قبل از همسر او را امام و «ولى» خویش مى داند و همچنین به این دو بزرگوار، حسنین، به جهت عشق به امامت و ولایت و به خاطر اتصال آنها با ولى خویش اینچنین محبت و ارادت نشان مى دهد.
یکى دیگر از مظاهر بصیرت و بینش این بانو که مبتنى بر علم و معرفت اوست جریان صحبت او با «بشیر» است. «بشیر» پس از واقعه کربلا به مدینه باز مى گردد و از وقایع جانسوز کربلا و کربلاییها براى اهل مدینه سخن مى گوید. مورخان مى نویسند: پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام البنین را ملاقات مى کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام البنین پس از دیدن وى مى گوید: از حسین(ع) مرا خبر بده. بشیر مى گوید: عباس را کشتند. ام البنین باز مى گوید: از حسین(ع) مرا خبر بده. و به همین ترتیب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مى دهد. ام البنین با صبر و بصیرتى بى نظیر مى گوید: «یا بشیر اخبرنى عن ابى عبدالله الحسین(ع). اولادى و من تحت الخضراء کلهم فداء لابى عبدالله الحسین(ع).» اى بشیر خبر از [امام من]اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایى است فداى اباعبدالله(ع) باد. و آنگاه که بشیر خبر شهادت مولا و امام او، حسین بن على(ع) را مى دهد آهى کشیده و با دنیایى از غم و اندوه مى گوید: آه که بندهاى (رگهاى) قلبم را پاره پاره کردى. این نهایت بینش و بصیرت و علم و دانایى است که محور زندگى فردى امام و مولاى او باشد. کمال بندگى و عبادت نیز همین است که آدمى خود و تعلقات خود را در جهت خواست محبوب ازلى، خداوند یکتا، فدا کرده و از آنها بگذرد. |